وقتی در مورد دنیای ویدیو گیم صحبت می کنیم، منظور صرفا بازی های سرگرم کننده ای که اوقات فراغت را با آن ها می گذاریم نیست. نه، در مورد صنعتی صحبت می کنیم که ارزشش در سال ۲۰۲۲ نزدیک ۳۵۰ میلیارد دلار تخمین زده شده. صنعتی که ارزشش از کل صنعت سرگرمی که شامل ورزش حرفه ای و حتی دنیای موسیقی و سینما هم می شود بیشتر است. اما وجود چنین صنعت پردرآمد و جذابی را مدیون چه کسی هستیم؟ شاید الان این اسم ها به ذهنتان بیاید: پلی استیشن، نینتندو یا حتی ایکس باکس. مگناوکس(Magnavox) چطور؟ آیا تا حالا این اسم به گوشتان خورده است؟ خب باید بیشتر این نام را جدی بگیرید. زمانی که رالف بائر و مگناوکس پروژه ساخت اولین کنسول خانگی را شروع کردند، هیچ یک از نام های شناخته شده امروزی، اصلا وارد عرصه تولید بازی های ویدیویی هم نشده بودند؛ چه برسد به ساخت کنسول بازی! پس در این مقاله نگاه مختصری به زندگی رالف بائر(Ralph H. Baer)، پدربزرگ صنعت ویدیو گیم و ساخت مگناوکس آدیسی می پردازیم و می خواهیم ببینیم که اولین کنسول خانگی تاریخ چگونه اختراع شد.
سال های دور از خانه
رالف بائر شاید در نگاه اول یک فرد موفق به نظر برسد ولی اگر در دوران کودکی خوش شانس نبود، شاید هیچ وقت به چنین جایگاهی نمی رسید. رالف بائر متولد سال ۱۹۲۲ در خاک آلمان و خانواده ای یهودی است. مکان و زمان تولد او را که کنار هم بگذاریم به هیچ چیز خوبی نمی رسیم. سال ۱۹۲۲ زمانی است که حزب نازی قدرت کامل را در آلمان به چنگ آورده بود و سودای لشکرکشی به کشورهای دیگر را داشت. به دنیا آمدن در یک خانواده یهودی هم بدترین اتفاقی بود که می توانست در چنین دورانی رخ دهد. درست زمانی که رالف ۱۳ ساله شد، قانون نورمبرگ هم تصویب شد و او چاره ای نداشت که بیخیال تحصیل در مدرسه شود. البته این موضوع برای همه اتفاق بدی نیست. چرا که چنین شرایطی باعث می شود بعضی از افراد خارج از چهارچوب نگاه کردن به مسائل را یاد بگیرند و صرفا همه چیز را با ابزاری که مدرسه در اختیارشان قرار می دهد نسنجند. رالف هم جزو چنین افرادی بود.
در نهایت رالف جوان به همراه خانواده اش در سال ۱۹۳۸ از آلمان به مقصد آمریکا فرار کردند؛ درست زمانی که ضربان جریان هولوکاست جدی تر از قبل می زد. حالا رالف جوان می توانست پس از گذراندن یک دوره پر از استرس و وحشت، در جهانی آرام تر به فکر پیشرفت باشد. وارد کالج و سپس دانشگاه شد تا به عنوان یک متخصص علوم رادیویی آموزش ببیند. اما دوران آرام رالف خیلی طول نکشید. شعله های جنگ جهانی دوم سوزان تر از قبل زبانه می کشیدند و رالف خانه جدیدش را برای مقابله با ارتش کشوری که روزگاری در آنجا زندگی می کرد ترک کرد. بعد از پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم و بازگشت رالف به خانه، او به موسسه فناوری تلویزیون آمریکا رفت و در نهایت موفق به کسب لیسانس علوم مهندسی شد. اتفاقی که در نهایت او را به سمت شغلی در سازمان تلویزیون ایالات متحده سوق داد. کار در تلویزیون آمریکا برای رالف فرصت ترقی بود. حالا برایش شرایطی ایجاد شده بود تا چیزهایی که در سرش داشت را در محیط آزمایشگاهی و فنی امتحان کند.
تعامل بیشتر با جعبه جادویی
در آن دوران تلویزیون هم یک پدیده نوظهور بود. افراد کمی در جهان مشغول تماشای برنامه های تلویزیونی بودند و بسیاری از شبکه های رنگارنگ امروزی اصلا وجود نداشت. اما در سال ۱۹۵۱، یعنی زمانی که رالف بائر فقط ۲۹ سالش بود، یک ایده ناب به ذهنش خطور کرد: «چه می شود اگر بتوانیم با تلویزیون تعامل مستقیم داشته باشیم و از آن برای بازی کردن استفاده کنیم». او این ایده را در همان سال به تلویزیون آمریکا ارائه داد ولی با جواب منفی رو به رو شد. البته این مسئله باعث نشد تا رالف بائر دست از ایده جاه طلبانه اش بکشد. تا سال ۱۹۶۰ میلادی رالف صاحب همسر و سه فرزند شده بود اما در آستانه ۴۰ سالگی هنوز دنبال این بود تا دستگاهی بسازد که توانایی اجرای یک سری بازی روی تلویزیون را داشته باشد و این ایده اولین کنسول بازی تاریخ بود. برای همین، ساعت های بیکاری خود را در زیرزمین خانه اش سپری می کرد و در تلاش بود که این ایده را عملی کند. البته اکثر این تلاش ها به در بسته می خوردند. انگار ایده های رالف یک چیز به خصوصی کم داشتند. ولی در یک روز گرم بهاری همه چیز تغییر کرد.
همکاری رالف بائر و باب ترامبلی
شاید باورتان نشود که ایده نهایی آدیسی کی و کجا به ذهن رالف رسید. سال ۱۹۶۶ و زمانی که رالف در ایستگاه اتوبوس منتظر رسیدن دوستش بود، ایده اصلی اولین کنسول خانگی به ذهنش رسید. درست روی همان نیمکتی که کنارش بود نشست و تمام طرح های مدنظرش را در دفتر یادداشتی که همراه داشت پیاده کرد. اسم دستگاهی هم که می خواست بسازد را خیلی ساده گذاشته بود: «گیمینگ». البته ارتش یک نفره بائر قادر به ساخت یک پروتوتایپ از اسباب بازی جدید «گیمینگ» نبود. اینجاست که پای فرد دیگری به قصه باز می شود؛ باب ترامبلی که دوست و همکار رالف بائر به حساب می آمد و جزو افرادی بود که ایده او را عجیب و غریب و احمقانه نمی دانست. این دو در کنار هم پروتوتایپ اولیه کنسول «گیمینگ» را طراحی کردند و اسمش را گذاشتند «واحد بازی تلویزیونی شماره یک». بله، آن زمان حتی بازی های ویدیویی هم نام عجیبی داشتند و به آن ها می گفتند «بازی تلویزیونی». تازه فقط همین نبود. خود کنسولی هم که رالف و باب طراحی کرده بودند و اولین کنسول بازی تاریخ بود، شباهت بسیاری به رادیو داشت و تنها کاری که می توانست انجام دهد ایجاد یک مربع سفید رنگ در صفحه تلویزیون بود که مخاطب می توانست آن را کنترل کند. طبیعتا هیچکس به تولید چنین دستگاهی که حتی کاربریش نیز نامعقول بود چراغ سبز نشان نمی داد. برای همین رالف و باب دست به کار شدند و یک بازی جدی تر برای کنسول خانگیشان طراحی کردند؛ بازی ای به نام پینگ پونگ.
تولد Magnavox Odyssey
حالا به لطف دستگاه «گیمینگ» رالف، تصویر تلویزیون به دو نیم تقسیم می شد و دو نفر می توانستند خط های سفید رنگی که حکم راکت پینگ پونگ داشتند را در گوشه های تصویر کنترل کنند. حالا دستگاه «گیمینگ» رالف بائر بیشتر به یک کنسول خانگی امروزی نزدیک شده بود و توانایی این را داشت که به صورت تجاری هم به فروش برسد. اینجاست که رالف وارد مذاکره با شرکت های بسیاری شد اما تقریبا تمام تلاش هایش ثمری نداشتند. با این حال، رالف بائر ناامید نشد و در نهایت بعد از کلی جلسه با مدیران شرکت های بزرگ تکنولوژی آن زمان، قلابش به شرکت مگناوکس گیر کرد؛ شرکت حوزه تکنولوژی که در آن زمان فعالیت گسترده ای در ساخت وسایلی همچون تلویزیون و ضبط صوت داشت. حالا دیگر اسباب بازی رالف بائر یک پروژه شخصی که در زیرزمین خانه اش روی آن کار می کرد نبود. قرار بود اولین کنسول بازی تلویزیونی تاریخ ساخته شود و باید یک اسم معقول تر برایش می گذاشتند. در نهایت بعد از پیشنهادات بسیار، اسم این کنسول بازی را گذاشتند «Magnavox Odyssey». البته اودیسی برای تجاری شدن به چیزهای بیشتری تا اجرای پینگ پونگ به صورت دو نفره و یک اسم زیبا نیاز داشت. باید برای آدیسی حداقل چند بازی مختلف در نظر گرفته می شد تا فروش آن تضمین شود. باز هم یک قله دیگر که باید فتح می شد.
کنسول رالف بائر توان اجرای چند بازی متفاوت را نداشت. به هر حال، تکنولوژی آنقدرها پیشرفت نکرده بود که بشود حافظه های حجم بالا را در قلب چنین کنسولی قرار داد و بازی های مختلف را به اجرا درآورد. نه، Magnavox Odyssey ساده تر از این حرف ها بود. پس دوباره رالف بائر باید از خلاقیتش استفاده می کرد تا اولین کنسول بازی خود را به چیزی که مگناوکس در نظر داشت نزدیک شود. دوران حساسی بود. شاید اگر کنسول بازی رالف بائر شکست می خورد، ما امروز چیزی به نام صنعت ویدیو گیمی که در ابتدای مقاله برایتان گفتم، نداشتیم. پس رالف بائر باید موفق می شد تا نامش در تاریخ جاودان شود. اینجاست که یک ایده متفاوت به ذهن رالف بائر می رسد. او به جای اینکه بازی جدید برای مگناوکس بسازد، یک سری شابلون طراحی کرد که روی صفحه تلویزیون قرار می گرفتند و همان بازی پینگ پونگ را به والیبال، بیس بال، فوتبال آمریکایی و … تبدیل می کرد.
در عمل همه بازی ها تقریبا یک مدل اجرا می شدند ولی به کمک این شابلون ها، مخاطب حداقل می توانست در ذهنش فضاسازی مد نظر رالف بائر را بپذیرد و از تجربه های جدید لذت ببرد. علاوه بر همه این ها، رالف بائر یک سری کارت، پول کاغذی و آیتم های دیگر هم که در بازی های بورد گیم آن زمان استفاده می شدند را برای پکیج آدیسی طراحی کرد تا مخاطب بتواند به کمک آن ها سیستم امتیازدهی بازی ها را راحت تر مدیریت کند. همچنین یک تفنگ اسباب بازی هم برای مگناوکس طراحی کرد که بعدا به لایت گان معروف شد. به کمک لایت گان می شد به یک نقطه خاص رو تلویزیون شلیک کرد و تعامل باورپذیرتری حین تجربه شوتینگ گالری داشت. شوتینگ گالری، شابلونی بود که وقتی آن را روی صفحه تلویزیون قرار می دادید، یک سری هدف برای تیراندازی برایتان تعریف می شد که می توانستید به کمک لایت گان به آن ها شلیک کنید. هر یک از این اهداف امتیاز خاص خودشان را داشتند و به لطفشان ایجاد یک رقابت تیراندازی هیجان انگیز خانوادگی ممکن می شد. بعدا نینتندو از این ایده برای خلق بازی داک هانت استفاده کرد و همانند Magnavox Odyssey به موفقیت های بسیاری دست پیدا کرد.
شروع یک ادیسه گیمی
حالا Magnavox Odyssey آماده عرضه بود و در نهایت اولین کنسول بازی خانگی تجاری تاریخ در ماه سپتامبر ۱۹۷۲ برای فروش در ایالات متحده آماده شد. مگناوکس آدیسی در زمان عرضه، تقریبا ۱۰۰ دلار (معادل ۷۳۰ دلار امروزی) قیمت داشت و توانست در سال اول تولد خود، بیشتر از ۶۹ هزار واحد بفروشد. این رقم تا پایان سال ۱۹۷۵ که آخرین سال عرضه آدیسی به حساب می آمد، به ۳۵۰ هزار واحد رسید و میلیون ها دلار را روانه جیب مگناوکس کرد. اما چه بر سر رالف بائر آمد؟ رالف بعد از موفقیت مگناوکس آدیسی باز هم مشغول اختراعات تازه شد. حتی اسباب بازی دیگری به اسم «سایمون» ساخت که بعدا در آمریکای شمالی محبوبیت بسیاری پیدا کرد. در سال ۲۰۰۶ هم از جورج بوش، مدال افتخار دریافت کرد و در نهایت سال ۲۰۱۴ دار فانی را وداع گفت. مگناوکس هم در ادامه مسیر جالبی را پیش گرفت. آن ها چندین کنسول دیگر هم برپایه مگناوکس آدیسی ساختند اما در نهایت کل شرکت مگناوکس توسط شرکت فلیپس خریداری شد. مگناوکس هنوز محصولات الکترونیکی بسیاری می سازد اما دیگر قصدی برای ساخت یک کنسول بازی دیگر ندارد.
این بود داستان ساخت اولین کنسول تاریخ. نظر شما در مورد این داستان جذاب چیست؟ حتما نظراتتان را با ما به اشتراک بگذارید.
بیشتر بخوانید:
اولین تریلر گیم پلی Perfect Dark
واکنش بانجی به انتشار تصادفی The Final Shape از Destiny 2
نسخه ی بازسازی شده Prince of Persia Sands of Time در سال۲۰۲۶ منتشر خواهد شد.